گرايش عمومي، خواندن متنهاي كوتاه در فضاي مجازي است. متنهاي كوتاهي كه اغلبشان مطالبي هستند فاقد عمق، ولي همين نوشتههاي سطحي و كوتاه خيليها را گرفتار و به تعبيري معتاد كرده است. در سطحي كلانتر مسئله فرهنگ را بايد در گسترهاي بررسي كنيم كه عوامل بسياري در آن نقشآفريني ميكنند.
مثلا يكي از دلايل، سطح برنامهها و سريالهاي تلويزيون است. برخي از سريالها آنقدر سطحي هستند كه هيچ نوع جديت و نگاه فرهنگي را نميتوان در آنها جستوجو كرد. اين نوع سريالسازي خواهناخواه مخاطب را به سمت فضايي سوق ميدهد كه در آن فاصله گرفتن از مقوله فرهنگ گريزناپذير بهنظر ميرسد. رويكرد هرچه سطحيتر بهتر، وقتي تبديل به سونامي ميشود طبيعي است كه شاهد ارتقاي سطح سليقه فرهنگي مخاطب نباشيم. معمولا وقتي بحث مطالعه پيش ميآيد، نوك پيكان انتقاد به سمت مردم ميرود درحاليكه نكته دردناكتر و غمانگيزتر عدم مطالعه ميان هنرمندان است.
شما چطور ميتواني از يك شهروند عادي كه در زندگي روزمرهاش با هزار و يك مشكل مواجه است انتظار مطالعه داشته باشي درحاليكه فلان فيملساز ما اساسا اهل مطالعه نيست. هنرمندي كه جزو گروههاي مرجع است مطالعه جدي ندارد و اين را ميشود در آثار سطحياش هم مشاهده كرد. درحاليكه خروجي كار او فراگيري عظيمي دارد و فاجعه در اينجا رقم ميخورد.
وقتي هنرمند اين جامعه سالهاست هيچ متن جدياي را حتي ورق هم نزده از عامه مردم چه انتظاري بايد داشت؟! همين وضعيت درمورد برخي مديران و سياستگذاران حوزه فرهنگ هم صادق است. به اين ترتيب وقتي از كاستيها در زمينه فرهنگ و هنر گلايه ميكنيم و بحث سطح سليقه عمومي را پيش ميكشيم، بيش و پيش از مخاطبان بايد سراغ گروههاي مرجع برويم؛ گروههايي كه با رفتارشان سطح سليقه عمومي را شكل ميدهند.
- نويسنده و كارگردان سينما
نظر شما